دوران غیبت صغرى به واسطه شرایط اجتماعى خاص پدید آمده، از موقعیت ویژه اى برخوردار بوداوضاع فرهنگى جامعه شیعى نیز تحت تأثیر این موقعیت قرارگرفت و بر اساس عناصر تعیین کننده آن، دستخوش تحولاتى شد. تحولاتى بنیادین که اسامى فعالیت هاى علمى گسترده اى را برنامه ریزى کرد و درکمتر از یک قرن به اوج شکوفایى خود رسید وسیر پیشرفت آن تا به زمان حال با روندى گاه تند وشتابان وگاه کند و آهسته ادامه یافته است و اینک ما از دستاوردهاى ارزنده آن بهره مند هستیم.
در سال 260هـ امام حسن عسکرى (ع) پس از دوران کوتاه شش ساله امامت در سن 27 سالگى رحلت کرد وتنها فرزند اوکه پنج سال از عمرش مى گذشت از جانب خداى متعال وبا نص آن حضرت به امامت منصوب گردید اما به دلایلى امام دوازدهم(ع)از همان زمان از دیدگان پنهان شد ودوران غیبت حضرتش پس از پنج سال حضور در ایام حیات پدرش، که تنها عده اى از خواص شیعیان موفق به دیدار وى شدند، آغازگردید.
غیبت صغرى که در سال 260ق آغازشد وپس از 69 سال در سال 329ق با درگذشت چهارمین و آخرین نائب خاص امام )ع (پایان یافت، در واقع مقدمه و آغازى براى غیبت طولانى بود، تا شرایط پذیرش موقعیت جدید براى مردمان فراهم گردد وشیعیان آمادگى درک دورانى را داشته باشند که در آن از حضور امام معصوم به طور مستقیم بى بهره اند.
درک این موقعیت جدید مستلزم عبور از یک مرحله واسط بود که فراهم کننده شرایط
و آمادگى مذکور باشد این مرحله میانى که با روندى تدریجى از اوایل قرن سوم هجرى ودر واقع پس از شهادت امام رضا)ع(آغاز شده بود با حرکتى رو به تزاید به تدریج تا نیمه این قرن ادامه یافت.
در واقع این حرکت به طور غیر مستقیم از زمانى آغاز شدکه هارون الرشید، خلیفه عباسى شرایط دشوارى را بر امام هفتم، موسى بن جعفر)ع( تحمیل کرد و آن حضرت را به شدَت تحت مراقبت قرار داد وسال ها در زندان هاى بغداد محبوس کرد.
گر چه پس از آن، در زمان حیات امام رضا (ع)آن سختگیرى و فشارها به حداقل خود رسید، ولى در آغاز قرن سوم هجرى شرایط به گونه اى دیگر تغییر یافت معتصم خلیفه جانشین مأمون، امام جواد(ع) را شدیداً تحت نظر قرار داد ووى را به بغداد مرکز حکومت احضارکرد ودر نهایت در سال 320ق امام را مسموم نموده وبه شهادت رسانید.
شهر سامرا که در واقع پا دگان نظامى بود و معتصم آن را تأسیس کرد، پس از او محل حبس وتبعیدگا ه امام هادى وامام عسگرى شد.
متوکل خلیفه سفاک عباسى که از وجود امام در مدینه بیمناک بود ایشان را به شهر سامرا آورده وتحت الحفظ نگاه داشت. در طى این دوران روابط مستقیم شیعیان با امامان به حداقل خود رسید. آنان در واقع امکان دسترسى به امام (ع)را نداشتند، مگر به طور مخفیانه واز طریق مکاتبه ویا با کمک خدمتکاران ایشان، یا در قالب فروشندگان دوره گرد یا عابران رهگذر یا...
وضعیت مذکور به تدریخ و به طور غیر مستقیم، این آمادگى را در مردم پدید مى آورد که در زمان عدم حضور ویا عدم دسترسى مستقیم به امام چه بایدکرد؟ از طرفى امامان(ع)نیز در چنین شرایطى، ملا کهای راهیابى ومصادر مراجعه شیعیان را مشخص مى کردند . نظام وکالت که از دیرباز وجود داشت در این زمان هر چه بیشترگسترش یافت.
ائمه (ع)وکیلانى از جانب خود در شهرها و بلاد مختلف تعیین مى کردند که محل رجوع مردم و روابط آن ها با ایشان بودند. شیعیان در شهرهاى دور ونزدیک با این وکیلان ارتباط یافته، مسایل خود را مى پرسیدند، نیازهاى خود را بیان مى کردند ووجوهات شرعى را به آن ها مى پرداختند تا آن ها را به ائمه (ع)ردکنند. این نظام وکالت در واقع مرحله ابتدایى نظام نیابتى بود که در دوران غیبت صغرى شکل گرفت.
با این حال با آغاز دوران غیبت صغرى، وضعیت به گونه اى خاص تغییر یافت با وجود این که اولین نائب خاص امام )ع) مدت ها قبل از طرف امام عسکرى (ع)به شیعیان معرفى شده بود، ولى حیرت و سردرگمى فراوانى شیعیان را فراگرفت. راه ارتباط با امام (ع)منحصر به نائب خاص حضرت گردید وحتى وکیلان امام (ع)نیز قادر به دسترسى به امام نبودند اگر چه امکان دیدار با امام به طورکلى منتفى نبود وچه بساکسانى به دیدار حضرت نایل مى شدند.
در واقع غیبت صغرى براى فراهم شدن شرایط لازم جهت درک دوران غیبت کبرى امرى ضرورى بود چرا که در طى آن مردم مى آموختند که مصدر رجوع آن ها در آمور دینى، فقیهان وعالمان دینى هستند که مورد نیاز ومراجعه مردم اند وعلماى شیعه نیز به ضرورت این نکته پى بردند که مصادر ومراجع علمى که مورد نیاز ومراجعه مردم هستند، بایستى به گونه اى متقن وثابت در دسترس مردم قرارگیرند.
مسأله غیبت امرى نبود که به تازگى مطرح شده باشد، بلکه در سخنان معصومین (ع) بارها
به آن اشاره شده بود ومردم کمابیش با آن آشنا بودند.
در روایاتى که از نبى اکرم (ص) نقل شده بود، حضرت ضمن بیان خصوصیات امام مهدى (ع) به مسأله غیبت حضرتش نیز اشاره کرده بود.
در یکى از این روایات پیامبر(ص)چنین فرمود: مهدى از فرزندان من است نام او نام من وکنیه اوکنیه من است وشبیه ترین مردم به من از حیث آفرینش وخلق وخوى است. او غیبت ودوران حیرتى دارد که مردمان در آن به گمراهى مى افتند، سپس همانند شهاب تندرو مى آید وزمین را از عدل و داد پر مى کند، همان طورکه از ظلم وجور پر شده باشد. (1)
ائمه(ع) نیز درگفتار خود به مسأله غیبت امام مهدى (ع) و سختى ها و نابسامانى هاى آن دوران اشاره کرده اند و از تک تک ایشان روایاتى به این مضامین نقل شده است .
اساساً مسأله غیبت درگفتار معصومین (ع) به عنوان یک سنت الهى مطرح شده که در میان انبیاى پیشین واوصیاى آن ها معمول بوده است. بنا به روایات، صالح پیامبر در سن پیرى از میان قومش غایب شد وغیبت او مدتى به طول انجامید، به طورى که چون به میان قومش بازگشت وى را نشناختند موسى (ع)نیز مدتى غایب بود ودر طى این مدت بنى اسرائیل در حیرت وسرگردانى ورنج بسیار به سر مى بردند، تا بار دیگر موسى به نزد آن ها بازگشت. چنین غیبت هایى درباره حضرت یونس یوسف وبرخى دیگر از پیامبران ذکر شده است بنابراین مسأله غیبت به مانند سنت جاریه اى تلقى شده است که درباره امام مهدى )ع (در امت خاتم الانبیاء نیز مصداق پیدا مى کند.
طرح مسأله غیبت از همان دهه هاى اول تاریخ اسلام چنان شایع ومعمول شده بود که بسیارى از فرقه هایى که از تشیع منشعب مى شدند، به گونه اى به مسأله غیبت معتقد مى گردیدند.
کیسانیه اولین فرقه اى که از شیعه جدا شدند قائل به امامت محمد حنفیه ومعتقد بودند که وى از میان آن ها غایب شده و درکوه رضوى مخفى گردیده و روزى ظهور خواهدکرد.
ابومسلمیه همین عقیده را درباره ابومسلم داشتند به طورکلى هر یک از فرقه هاى شیعى که در امامت یکى از ائمه(ع) توقف کردند و مسیر خود را از تشیع اثنى عشرى جدا کردند، به نوعى غیبت درباره امام خود معتقد شدند.
این امر حاکى از آن است که مسأله غیبت امام مهدى (ع) کاملاً در بین مسلمانان وشیعیان شناخته شده وشایع بوده است آن چه این مطلب را تأیید وتاکید مى کند تألیف وتصنیف کتاب هایى در موضوع غیبت، پیش از آغاز غیبت صغرى و در زمان حضورائمه است (2)
|